به یاد عمران صالحی :

بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفتة مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!

“عمران صلاحی”
روحش شاد

نمی گم دوست دارم ، ولی قسم می خورم دوست دارم ،
بهت نمی گم که هر چی بخوای بهت میدم ، چون همه چیزم تویی ،
نمی خوام خوابتو ببینم ، چون تو خیلی خوش تر از خوابی ،
اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی ،
صدام کن ، بهت قول نمیدم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم ،
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشتی تا سرش داد بزنی ، صدام کن قول میدم ساکت بمونم ،
اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتـتو توش خالی کنی ،
صدام کن ، قلبم تنها خرابة وجود توست .

دسته ها : دست نوشته
دوشنبه دوم 6 1388

میگردم . میگردم دنبال کسی که هروقت صداش کنم ، دلم قرص باشه که حتماًصدام را میشنوه.
کسی که هر وقت به کمکش نیاز داشتم ، در دسترس باشه. میگردم دنبال کسی که هروقت ازاون چیزی بخوام ، از من
دریغ نکنه .میگردم و جز تو کســی را نمی بینم.
تنها تویی که وقتی بندت از تو چیزی بخواد ، به اون می بخشی و اگه به تو و کمک تو امیدوار باشه ، نا امیدش نمیکنی .
تنها تویی که هرگاه بندت به سویت بیاد ، به خودت نزدیگش میکنی و عزیزش می کنی و هر وقت عصیان کنه ، گناش را
می پوشونی و خطاش رو از دیده ها پنهون می کنی .
میگردم و تو رو می یابم . تنها تویی که وقتی بندات به تو تکیه کنه ، اون رو می پذیری و برای تمام زندگیش کافی هستی .
خدایــــا ! چه کس به سمت تو اومد و خواست مهمون تو شه و تو اونو نپذیرفتی ؟
یا چه کس به درخونت اومد و تو رو صدا زد و از تو کمک خواست و تو پاسخش ندادی و او نو دست خالی برگردوندی ؟
خدایــــا ! تو که در خونت به روی هر که تو رو بخوونه همیشه بازه ، منو از هرچه جز توحیـــد تو رها کن.

دسته ها : دست نوشته
يکشنبه اول 6 1388
X