سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتار
همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل
از این بد تر نشه رسوایی ما
که تنها تر نشه تنهایی ما
که کاره ما گذشته از شکایت
هنوز هم پایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه هاشو
آخه هیچ کس نمیخواد قصه ها شو
کسی جرمی نکرده گر بما این روز ها عشقی نمیورزه
بها یی داشت این دل بیشتر ها که در این روزا نمی ارزه
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتا
دسته ها : شعر
چهارشنبه چهارم 6 1388
 منتظرم یه قاصدک از تو خبر بیاره
یه قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همراه خودش تو این شبای گریه
خورشید چشمای تو رو تو آینه ها بیاره
بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ
بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل
یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشون بگیرم
منتظرم یه قاصدک از تو خبر بیاره
یه قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همرام خودش تو این شبای گریه
خورشید چشمای تو رو تو اینه ها بیاره
بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ
بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل
یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشون بگیرم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
تومثل یک معجزه ی حقیقی
تو لحظه های بیم و نا امیدی
که در غروب اخرین دقایق
از اسمون به داد من رسیدی
من اخرین امید این نگاهو
به لحظه ی اومدن تو بستم
بیا که در نهایت صداقت
به انتظار دیدنت نشستم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
تومثل بک معجزه ی حقیقی
تو لحظه های بیم و نا امیدی
که در غروب اخرین دقایق
از اسمون به داد من رسیدی
من اخرین امید این نگاهو
به لحظه ی اومدن تو بستم
بیا که در نهایت صداقت
به انتظار دیدنت نشستم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
دسته ها : شعر
سه شنبه سوم 6 1388
 گفتی از یاد تو میرم نه عزیزم مگه میشه
بجا چشمام قلبم اما پیش توست تا همیشه
فاصله بین من تو تا کجا دنباله داره
قسمت این بود که جدا بمونیم از هم تا همیشه
روزه موعود و منتظر باش که زیادم دور نیست
من کنار تو با تو مال منی تا همیشه
نمی دونم که کجا و با که هستی نمی خوامم که بدونم
با تو من خونه ای ساختم توی قلبم تا همیشه
یه روزی یه وقت یه جائی چشم من میفته تو چشمای تو
اما این همون خیاله که با من هست تا همیشه
نمی خوام که نا امیدی بشینه تو قلبه خستم
چی دیدی خدا رو شاید بشی مال من همیشه
دسته ها : شعر
سه شنبه سوم 6 1388
 زندگی زیباست ، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امید بهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد
زندگی زیباست اگر عقده های زخمی بزرگ ، طپش زیستن را از قلب کوچک کبوترها نرباید و در ذهن شلوغ بیشه زار اندیشه ، مرگ نیلوفرهای وحشی نروید
زندگی زیباست اگر لب خوفناک تیرها ، خون بیدهای مجنون را در جام سبز لیلای چمن نریزد و دست بی خبر طوفان ، گل خواب را در صدف آبی باغ پرپر نکند
زندگی زیباست اگر کنار جویباران نیم خفته ، غزالهای خسته دشت از آغوش وهم و هراس بگریزند و در بال رویاهای شیرین به آن سوی حصارهای شب سفر کنند
زندگی زیباست اگر خرمن هستی جنگل در خشم آتشین تندر نسوزد و خاکستر سیاه مرگ تن پوش درختان بی پناه و محزون نگردد
زندگی زیباست اگر پری مهربان قصه ها از بستر خاطره ها برخیزد و در معصومیت و صداقت ناب کودکان همواره زنده بماند
زندگی زیباست اگر هوای نگاه تو از آه سینه سوز خاکهای افسرده بارانی شود و مسیح دستانت در کالبد دستهای مرده بذر حیات و رویش بپاشد
زندگی زیباست اگر من و تو در کشتزار قلبمان گلی بکاریم که هیچ کس را یارای چیدن آن نباشد و هیچ اشکی جز اشک شبانه عشق رخسار زیبایش را نشوید
زندگی زیباست حتی برای تو که هم آغوش رنج و حرمانی و آفتاب شادی رابه خنجر زهر آلود شب غم سپرده ای
آری زندگی برای تو نیز زیباست زیرا روزی مهمانی عزیز در خانه دلت را خواهد زد و با حضورش زندگی را از نو به تو تقدیم خواهد کرد مهمانی که عشق نام دارد او را عاشقانه پذیرا باش عاشقانه 
دسته ها : دست نوشته
سه شنبه سوم 6 1388

بعضی وقتا هست آدم پر از مشکلات بزرگ وکوچیکه، پر از دل نگرونی های است که فقط خدا می دونه ، پر از درد، پر از غم، اونقدر که خسته می شی ومی خوای جا بزنی وبگی من دیگه نیستم؛ اما تو این اوضاع واحوال گاهی هم میشه که آروم می شی وبه هیچِی فکرم نمی کنی، یه بی خیالی، یه گیجی، یه شادی گرچه خیلی کوتاه اما ناخداگاه همه وجودتو میگیره، این لحظه رو خیلی دوست دارم، هر چند که گاه وبی گاهه ...

حضرت علی(ع) می فرماید: «من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا!» از ایشان پرسیدند: مگر بین زندگی و دنیا چه فرقی است؟ فرمود: «دنیا حرکت بر بستر خور و خواب و خشم و شهوت است و زندگی ، نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده ی شوق تو را می نگرد»
زندگی را به تمامی زندگی کن، در دنیا زندگی کن بی آنکه جزئی از آن باشی. همچون نیلوفری باش در آب، زندگی در آب بدون تماس با آب! زندگی به موسیقی نزدیکتر است تا به ریاضیات…ریاضیات وابسته به ذهن اند، و زندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند! نمی توانیم گذشته را تغییر بدهیم ، تنها باید خاطرات شیرین را به یاد سپاریم و لغزش های گذشته را توشه ی راه خود سازیم ، نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم ، تنها باید امیدوار باشیم و خواهان هر آنچه که نکوست و باور کنیم که چنین خواهد شد. اگر بتوانیم از شکستن یک دل جلوگیری کنیم ، زندگیمان بیهوده نخواهد بود …اگر بتوانیم یک زندگی را از درد تهی و یا رنجی را فرو نشانیم ، اگر بتوانیم پرنده ی مجروحی را کمک کنیم تا دوباره به لانه بازگردد ، زندگیمان بیهوده نخواهدبود .
زندگی یک سفر است ،و تو آن مسافری باش که در هر گامش ، ترنم خوش لحظه ها جاریست … با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده ، زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر رود. رویاهایت را فرو مگذار که بی آنان زندگانی را امیدی نیست و بی امید ، زندگانی را آهنگی نیست. زندگی سخت ساده است! خطر کن ، وارد بازی شو ، چه چیزی از دست می دهی؟ با دستهای تهی آمده ایم و با دستهای تهی خواهیم رفت، نه! چیزی نیست که از دست بدهیم، پس هر لحظه را به گونه ای زندگی کن که گویی واپسین لحظه است ، و کسی چه میداند؟ شاید آخرین لحظه باشد…

دسته ها : دست نوشته
سه شنبه سوم 6 1388
X