نگاهت را

بی پاسخ نخواهم گذاشت !

لبخندم را

بی پاسخ نگذار .. آرام ِ من ..

دسته ها : دست نوشته
شنبه دوم 11 1389

پسر سوار تاکسی شد. داشت به جوانی که جلو نشسته و شالگردن را سخت به دور خود پیچیده، نگاه می کرد که چشمش به کاغذی خورد که به شیشه ی جلوی ماشین چسبانده شده بود، طوری که همه ی مسافران بتوانند بخوانندش. رویش نوشته شده بود راننده ناشنواست و بعد هم توضیحاتی دیگر. مثلا اینکه اگر خواست پیاده شود باید با حرکت دست به راننده بفهماند و اینکه کرایه ی خط چهارصد تومان است.

به مقصدش رسید. از راننده ی ناشنوا تشکر کرد و از او خواست بایستد که پیاده شود. کرایه اش را هم داد. در این فاصله که راننده ی ناشنوا باقی پول را پس بدهد، جوان شالگردن به خود پیجیده، در حالی که از بالا آمدن گونه ها و ابرو هایش معلوم بود که دارد می خندد، به پسر گفت : «مگه نمی بینی نوشته راننده ناشنواست. چرا الکی تشکر می کنی؟» پسر بدون تأمل، طوری که انگار خودش به این موضوع قبلا فکر کرده باشد، گفت: «او کر هست ولی من که لال نیستم.» راننده ی ناشنوا باقی پول پسر را داد.
پسر از راننده ی ناشنوا خدا حافظی کرد و رفت.
جوان شالگردن به خود پیچیده، شالش را محکم تر کرد.
راننده ی ناشنوا به تاکسیرانی در خط خود ادامه داد.

دسته ها : داستان کوتاه
پنج شنبه سیم 10 1389
 سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتار
همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل
از این بد تر نشه رسوایی ما
که تنها تر نشه تنهایی ما
که کاره ما گذشته از شکایت
هنوز هم پایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه هاشو
آخه هیچ کس نمیخواد قصه ها شو
کسی جرمی نکرده گر بما این روز ها عشقی نمیورزه
بها یی داشت این دل بیشتر ها که در این روزا نمی ارزه
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتا
دسته ها : شعر
چهارشنبه چهارم 6 1388
 منتظرم یه قاصدک از تو خبر بیاره
یه قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همراه خودش تو این شبای گریه
خورشید چشمای تو رو تو آینه ها بیاره
بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ
بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل
یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشون بگیرم
منتظرم یه قاصدک از تو خبر بیاره
یه قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همرام خودش تو این شبای گریه
خورشید چشمای تو رو تو اینه ها بیاره
بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ
بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل
یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشون بگیرم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
تومثل یک معجزه ی حقیقی
تو لحظه های بیم و نا امیدی
که در غروب اخرین دقایق
از اسمون به داد من رسیدی
من اخرین امید این نگاهو
به لحظه ی اومدن تو بستم
بیا که در نهایت صداقت
به انتظار دیدنت نشستم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
تومثل بک معجزه ی حقیقی
تو لحظه های بیم و نا امیدی
که در غروب اخرین دقایق
از اسمون به داد من رسیدی
من اخرین امید این نگاهو
به لحظه ی اومدن تو بستم
بیا که در نهایت صداقت
به انتظار دیدنت نشستم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
دسته ها : شعر
سه شنبه سوم 6 1388
 گفتی از یاد تو میرم نه عزیزم مگه میشه
بجا چشمام قلبم اما پیش توست تا همیشه
فاصله بین من تو تا کجا دنباله داره
قسمت این بود که جدا بمونیم از هم تا همیشه
روزه موعود و منتظر باش که زیادم دور نیست
من کنار تو با تو مال منی تا همیشه
نمی دونم که کجا و با که هستی نمی خوامم که بدونم
با تو من خونه ای ساختم توی قلبم تا همیشه
یه روزی یه وقت یه جائی چشم من میفته تو چشمای تو
اما این همون خیاله که با من هست تا همیشه
نمی خوام که نا امیدی بشینه تو قلبه خستم
چی دیدی خدا رو شاید بشی مال من همیشه
دسته ها : شعر
سه شنبه سوم 6 1388
X